زردي شايگان و ناف افتادن در بيمارستان
روز سوم كه برديم شايگان را دكتر ، گفتند كه زردي داره و بايد بخوابه. ساعت 10 شب من با شايگان بيمارستان بهمن خوابيديم. شايگان جونم را پرستارها بردند و وقتي آوردند هم من و هم جلال دم به گريه شديم.آخه بچه را لخت كرده بودند و يك دونه چشم بند سرش گذاشت بودند آدم جگرش كباب مي شد. همش بالا را نگاه مي كرد فكر مي كرد اون طوري مي تونه ببينه. دلم براش كباب شد. اصلا از دستگاه خوشش نمي اومد. و توش نمي خوابيد. پرستارها پيشنهاد كردند كه شير خشك بهش بدند اما من قبول نكردم. خلاصه با ترفند هاي مختلف تو دستگاه مي خوايوندمش.شالم را كنار صورتش مي ذاشتم كه بوي من بهش آرامش بده يا با پتو مي ذاشتمش تو دستگاه بعد پتو را برمي داشتم. دو شب بيمارستان خوابيد. شب اول آخر ...